2 روز قبل بهش گفتم داره عذابم میده ، می خوام احترام بذارم و مزاحم نباشم
احتمالا درگیر شخصی دیگر هست.گفتم من منتظر پیام ازش می مونم و هیچ پیغامی نمی دم به هیچ یک از طرق!
بعد از این چند ماه انتظار زیادی نیست
از یه طرف احساس آزادی عجیبی می کنم
از طرف دیگه مثل احمقها دیروز قهوم رو لب پنجره خورد تا رفتنش رو ببینم و با دوربینم ازش فیلم گرفتم
شاید دارم مریض می شم اما فکر کنم تو دستاش "گل" دیدم...این سکوت ها زجرم میده زیاد
لباس صورتی پوشیده بود و داشتم پر پر می زدم که از پنجره بپرم ییهو یادم اومد چه کسی نیسنم :)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر