اوائل صبح خواب دیدم با هم سوار اتوبوسیم و رفتیم سفر...پیاده که شدیم دیدیم گم شدیم...
بیدارکه شدم گفتم شاید برای پیش گیری از همین گم شدنهاست که من و تو با هم سفر نمی ریم بیش از این!
تلنگر : خوب می دونم دیگه ماجرا مربوط به کسی نیست بیش از این ...همه چیز تلنگری شد تا بفهمم چه خبره
۲ نظر:
با خوندن این پستت یاد این ترانه افتادم
با حریق یادها همسفرم
وقتی...
الان که این رو می خونم من هم این احساس رو دارم
ارسال یک نظر