۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

بازگشت

برای برگشتن کم کم دارم آماده میشم...پذیرشم امروز اعلام شد بهم.
یکی از بزرگترین آرزوهام داشتن یه گربه بود تو زندگیم ها ها ها که این دو هفته تجربه کردم و دیدم مثل هر چیز دیگه ای هم خوبی داره و هم بدی! و تنها مسئولیت هست که تعیین کنندست.خبر خوبی شنیدم که یکی از بهترین دوستام ظاهرا همچنان در عشق دوطرفه و پایدار با دختر مورد علاقش هست

یکی از چیزهایی که عادت کردم این سرعت خوب اینترنت اینجا + وایرلس ها مجانی سرتاسر شهر بود که فرصت در تماس بودن با شبکه رو میداد و معطل نمی شدم ..حالا باید ببینم چطور می تونم این خلا رو در وطن پر تر کنم!

دیشب از جلوی آپارتمانش سابفش رد شدم ...در حال دویدن بودم که یه لحظه خودم رو دیدم که دارم اون قوطی ویتامین رو به دستش میدم تا سرما خوردگیش خوب شه ...به راهم ادامه دادم.

این مردک مزخرف! هم که برگشت اینجا و مثل همیشه تلاش کردم که نفهمه می دونم همه دروغهاش رو می دونم و..البته بهانه اوردم که سرم خیلی خیلی شلوغه و واقعا دلم می خواست ببینمش..از اون مواقع هست که بعد این اراجیف خودم رو اندکی سرزنش کردم که
چرا نمی تونم رک بگم برو گم شو فلان فلان شده!

امروز از صبح بارون میاد و در تلاشم که برم چند تا عکس قشنگ بگیرم

هیچ نظری موجود نیست: